موضع ائمه علیهم السلام در مورد قيام زيد

از دانشنامه‌ی اسلامی


هر چند قیام زید بن علی بن الحسین علیهم السلام در عصر امام صادق علیه السلام صورت گرفت، و از زمان وفات امام باقر علیه السلام تا زمان نهضت زید حدود هشت سال مى گذشت، اما چنین قیامى از سال ها قبل مطرح بود و بارها و بارها امام باقر علیه السلام درباره آن اظهار نظر فرموده بود. در بررسى زندگى سیاسى امام باقر علیه السلام، توجه به موضع آن حضرت در قبال قیامى که زید بن على هماره از آن سخن مى گفت و مترصد تحقق آن بود، ضرورى است.

روایات مختلف در مورد قیام زید

روایات در زمینه شخصیت زید و موضع گیرى امام باقر علیه السلام و سایر ائمه اطهار در قبال قیام او به سه دسته قابل تقسیم است:

  • ۱- روایاتى که زید بن على را شخصیتى مثبت، ارجمند و معتقد به ائمه اثنى عشر و نیز امامت باقرالعلوم علیه السلام و جعفر بن محمد علیه السلام معرفى مى کند، و قیام او را در راستاى اهداف ائمه و بر اساس رضایت آنان مى شناساند و شهادت او و یارانش را فوزى بزرگ بشمار مى آورد.
  • ۲- روایاتى که به ظاهر موهم قدح است، ولى پس از تأمل و دقت نمى توان آن را به صورت قطعى، بیانگر مذمت دانست. از این گونه روایات وجود نوعى اختلاف نظر میان زید با امام باقر و امام صادق علیهم السلام و اصحاب خاص ایشان استفاده مى شود.
  • ۳- روایاتى که آشکارا زید را به ادعاى امامت براى خود متهم مى کند و چنین مى نماید که قیام او به اجازه ائمه علیه السلام نبوده، بلکه علیرغم نهى آنان و با نفى امامت ایشان صورت گرفته است!

جرح و تعدیل و داورى درباره این احادیث نیازمند مجالى جداگانه است، و در این جا فقط به نکات اصلى و تعیین کننده اشاره مى شود. توجه به چند نکته مى تواند در بررسى این روایات مؤثر باشد:

  • ۱- سیاست کلى ائمه بر دفاع از ولایت و امامت و نفى حکومت غاصبان و حاکمان جور بوده است، و هیچ کدام از آنان در اصل این موضوع اختلاف نظر نداشته اند و اگر برخى از آنان عملا به قیام مسلحانه روى آورده و بعضى راه تقیه را در پیش گرفته اند به جهت شرایط و مقتضیات و امکانات زمان بوده است.
  • ۲- پس از شهادت حسین بن على علیه السلام، سایر ائمه هرگز زمینه اجتماعى را براى قیامى علنى و گسترده مناسب نیافتند، و با این که با تعالیم خویش، بغض ظالمان و حاکمان غاصب را در قلب شیعیان خود تقویت مى کردند، ولى از اقدام هاى علنى که شالوده نظام حیاتى شیعه را در معرض متلاشى شدن قرار مى داد و بنیاد معارف شیعى را تهدید مى کرد، جلوگیرى مى نمودند.
  • ۳- مبارزه با حاکمان مستبد و فسادگر در هر شکلى که مایه زیان به موجودیت تشکیلات شیعى نمى شد مورد منع آنان نبود، بلکه خود عملا در آن راستا قدم برمى داشتند.
  • ۴- شهادت و کشته شدن در راه خدا و ارزش هاى الهى از والاترین سعادت ها در مکتب اهل بیت علیهم السلام به شمار مى آید، و هرگز وظیفه اى را به خاطر حفظ جان و فرار از مرگ ترک نکرده و ترک آن را اجازه نداده اند.
  • ۵- شرایط سخت تقیه، در موارد بسیارى سبب مى شده است که ائمه در محافل عمومى یا نزد جاسوسان حکومت و عناصر منافق یا کم ظرفیت، احکام فقهى یا اعتقادى و سیاسى را به گونه اى بیان کنند که موافق شرایط تقیه است، نه آن گونه که خود اعتقاد داشته اند، (البته با رفع شرایط تقیه، نظریه حق را به اصحاب و شیعیان خود ابلاغ کرده و مى رسانده اند).

اگر نکات یاد شده مورد توجه قرار گیرد مى توان از یک سو به علت وجود نقل ها و آراى مختلف در زمینه قیام زید بن علی علیه السلام پى برد، و از سوى دیگر ملاکى در ترجیح یک نظریه بر نظریه دیگر به دست آورد. از جمله این که مقام تقیه همواره مقتضى آن بوده است که ائمه خود را از جریان هاى سیاسى و خطوطى که علیه حکومت ها فعال بوده اند، دور نشان دهند و لازمه چنین خط مشیى چنین بوده است که ائمه حرکت زید بن على علیه السلام را هر چند به لحاظ ماهیت و هدف صحیح مى دانسته اند، اما درباره آن به گونه اى داورى کنند که قیام او موجب هجوم دستگاه خلافت به تشکیلات شیعى نشود، و چه بسا امتناع برخى از اصحاب امام صادق علیه السلام از پیوستن به زید در جهت همین سیاست بوده است، اما تأیید شخصیت معنوى و قیام زید که در بیان معصومین آمده، هرگز قابل حمل بر تقیه نیست، زیرا هیچ نیرویى ایشان را ناگزیر به تقیه در جهت بزرگداشت مقام زید نمى کرده است تا آنان نظر به ملاحظات سیاسى از زید و قیام او دفاع کنند. بنابراین، دفاع ائمه از قیام زید و شخصیت وى، علتى جز والایى و ارجمندى او نزد ایشان نداشته است.

از آن جا که خط مشى تقیه سبب شده بود امام باقر و امام صادق علیهم السلام حمایت علنى از قیام زید نکنند و نیز قیام او تنش هاى عقیدتى اى را به دنبال داشت، برخى از شیعیان به گمان این که زید بن على از نظر امام صادق علیه السلام، داراى شخصیتى منفى است و امام حرکت او را باطل مى داند، نزد آن حضرت لب مى گشایند تا از زید به بدى یاد کنند! اما امام صادق علیه السلام جلو ایشان را مى گیرد و مى فرماید: «لاتفعل، رحم الله عمى زیدا...» یعنى، اقدام به چنین کارى نکن و سرزنش منماى! خداوند عمویم ـ زید ـ را مورد رحمت قرار دهد.

تصریح ائمه به شخصیت والاى زید و درستى قیام وى آن گاه صورتى علنى پیدا مى کند که بنی امیه از میان رفته و دیگر تأیید زید خطرى را متوجه تشکیلات شیعى نمى سازد.

زید بن موسى بن جعفر از کسانى است که در عصر خلافت مأمون در بصره خروج کرد و خانه هاى بنى العباس را آتش زد، او را دستگیر کردند و نزد مأمون فرستادند، مأمون گفت او را به حرمت برادریش با على بن موسى مى بخشم و سپس به على بن موسى علیه السلام گفت: اگر برادر شما خروج کرد و چنین و چنان کرد، قبل از او زید بن على نیز قیام نمود و کشته شد. و اگر به خاطر شما نبود او را مى کشتم، زیرا عملى که مرتکب شده است، کوچک نیست.

حضرت امام رضا علیه السلام در پاسخ مأمون فرمود: برادر مرا با زید بن على قیاس مکن! زیرا زید بن على از دانشمندان خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بود، براى خدا غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا در راه خدا کشته شد. پدرم از پدر خویش ـ جعفر بن محمد ـ نقل کرد که آن گرامى مى فرمود: خداوند عمویم زید را مورد رحمت قرار دهد، زیرا او در طلب خشنودى و رضاى آل محمد بود و اگر در قیام خود پیروز مى شد به آن چه دعوت کرده بود وفا مى کرد... مأمون پرسید: مگر زید بن على از جمله کسانى نیست که بدون حق ادعاى امامت کرده است؟

حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: خیر! زید ادعاى امامت نداشت و به چیزى دعوت نمى کرد که صلاحیت آن را دارا نباشد، او داراى تقوا بود و مى گفت: من شما را به آن چه مورد رضاى خاندان رسالت است فرا مى خوانم.

از این حدیث استفاده مى شود که آن چه در محافل خصوصى ائمه نسبت به حقانیت قیام زید مطرح مى شده است، حتى به گوش بنى العباس که در آن روز مخالف حکومت بنى امیه بشمار مى آمدند نرسیده و فردى چون مأمون از آن بى اطلاع بوده است و زمانى امام رضا علیه السلام صریحا آن را اعلام مى دارد که دوران آن تقیه گذشته است.

روایاتى که زید را متهم به ادعاى امامت مى کند، از نظر کمى اندک و از نظر سند ضعیف و غیر قابل اعتماد است و آن روایات نمى تواند با روایات مدح او مقابله نماید.

فلسفه نهى از قیام زید

سؤالى که در این میان باقى مى ماند این است که اگر اصل قیام زید مورد امضاى ائمه بوده و حرکت او صحیح و بایسته بشمار مى آمده است پس نهی هاى مکررى که از سوى امام باقر و امام صادق علیهم السلام نسبت به قیام او صورت گرفته است، چیست؟

پاسخ این است که اگر روایات مدح را بپذیریم و روایات قدح را ضعیف و ناتوان بشناسیم، در این صورت لازمه جمع میان نهى از قیام زید و ستایش مقام علمى و عملى او این است که بگوییم: نهى ائمه، به جهت دلسوزى و شفقت و ارشادى بوده است.

نهضت زید از نظر خود او امرى بایسته و ضرورى بود، او دیگر طاقت نداشت که شاهد بى حرمتى بنى امیه به ساحت رسول خدا و نظاره گر ظلم و بى عدالتى آنان باشد، و تنها راه را در جهاد مسلحانه علیه آنان مى دید، اما ائمه علیه السلام از سوى دیگر، با این که در اصل ضرورت مبارزه با کفر و ظلم با او هم نظر بودند، ولى بر اساس اطلاعاتى که تنها در اختیار آنان بود و بینشى که نسبت به شرایط سیاسى داشتند، حرکت نظامى و نهضت مسلحانه را تنها راه ممکن و ضرورى تشخیص نمى دادند.

در نگاه ائمه علیه السلام زید به گونه واجب، موظف به قیام نبود، زیرا اگر او براستى چنین وظیفه اى داشت، هرگز او را به ترک تکلیف الهى دعوت نمى کردند. از سوى دیگر قیام او ممنوع و باطل نیز نبود، زیرا اگر حرکت او باطل و حرام بود، هرگز ائمه وى را به نیکى یاد نمى کردند. در نتیجه تنها راهى که مى توان فرض کرد این است که زید براى مقابله با کفر و فساد حاکمان بنى امیه، میان دو راه مخیر بوده است: راه قیام علنى و راه مبارزه پنهانى. او راه اول را ضروری تر مى دانست و ائمه راه دوم را شایسته تر مى شمردند. از این رو، براى راهنمایى وى، سعى داشتند تا او را از قیام مسلحانه منع کنند. چنین است که گاه، کشته شدن سریع او و عدم پیشرفت نظامى را به او متذکر مى شدند؛ و زمانى بی وفایى مردم را.

سرانجام، زید راه خویش را انتخاب کرد و در پى بى حرمتی هاى مضاعف هشام به خاندان رسول الله صلی الله علیه و آله و به شخص وى، دست به قیام زد و به فرموده حضرت رضا علیه السلام، براى خدا و در راه خدا به شهادت رسید. و بر اساس روایاتى که از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است: زید و یارانش در قیامت گام بر گردن مردمان مى نهند و به بهشت وارد مى شوند. با این همه، نهى ائمه علیه السلام از قیام زید، نیز بى حکمت نبود. اگر درک جوانب این نهى براى معاصران میسر نبود، براى ما که از این فاصله تاریخى مى توانیم شاهد بازتاب ها و نتایج و پیامدهاى آن قیام باشیم، درک آن دشوار نیست.

قیام زید براى او به صورت یک تکلیف شناخته شد و او با انگیزه اى مقدس به آن چه تشخیص داده بود عمل کرد، ولى حرکت او به شدت و به سرعت سرکوب شد، و آن چه با بدن و سر او انجام دادند، بر رعب و وحشت مردم و سکوت و خفقان فضاى سیاسى افزود و منحرفان و سست باوران با تبلیغ نادرست اندیشه ها و اهداف وى، جریان هاى فکرى و عقیدتى نادرستى را پدید آوردند و در جبهه متشکل شیعه، انشعاب زیدیه شکل گرفت!

قیام و شهادت زید هر چند در خراسان بازتاب وسیع و گسترده اى پیدا کرد و شیعیان خراسان به جنبش آمدند و حرکت هاى نهانى خود را علیه دستگاه خلافت آشکار ساختند و این جریان همواره گسترش یافت تا به اضمحلال خلافت امویان انجامید، اما سوگمندانه زوال خلافت امویان، مشکلى را از جامعه اسلامى نگشود و از شدت جور و استبداد نکاست، چه، عباسیان بر جاى امویان تکیه زدند و راه ایشان را پى گرفتند!

هر چند این مشکلات و انحراف ها از ناحیه زید بن على صورت نگرفت و او تنها به آن چه تکلیف خویش مى دانست عمل کرد، ولى امامان علیه السلام افق هایى را مى دیدند که از دید زید بن على که فاقد بینش امامت بود قابل پیش بینى نبود!

پانویس

  1. ر.ک: کفایة الاثر ۳۲۷، الارشاد ۱/۱۶۸، اثبات الهداة ۵/۲۹۴، بحار ۱۱/۴۱.
  2. مناقب ۲/۲۸۵، اشعار زید بن على در رثاى امام باقر علیه السلام.
  3. اختیار معرفة الرجال ۳۷۶ و ۳۶۱، مناقب ابن شهر آشوب ۲/۳۲۶ و ۳۴۷، بحار ۱۱/۳۵.
  4. روضه کافى ۲/۱۱۶، عیون اخبارالرضا ۱، باب ۲۵، وسائل الشیعة ۱۱/۳۶.
  5. امالى صدوق ۳۳۰، عیون اخبارالرضا ۱، باب ۲۵، مقاتل الطالبین ۵۲.
  6. ر.ک: اصول کافى ۱/۳۵۶، مروج الذهب ۲/۱۸۱، مناقب ۲/۲۷۹.
  7. ر.ک: اثبات الوصیة ۱۵۴، اثبات الهداة ۵/۳۲۱، بحار ۴۶/۲۵۲.
  8. ر.ک: سیره و قیام زید بن على علیه السلام.
  9. عیون اخبارالرضا ۱/۲۴۸.
  10. ر.ک: مرآة العقول ۱/۲۶۱، زید الشهید ۴۳.
  11. اثبات الوصیة ۱۵۰، الخرائج والجزائح ۱/۲۸۱، کشف الغمة ۲/۳۴۷، الفصول المهمة ۲۱۶ـ۲۱۸، احقاق الحق ۱۲/۱۸۲، اثبات الهداة ۵/۳۲۱، نورالابصار، شبلنجى ۱۴۳.
  12. کفایة الاثر ۳۲۸، بحار ۱۱/۴۱، تنقیح المقال ۱/۴۶۹.
  13. تاریخ یعقوبى ۲/۳۲۶.

منابع

  • احمد ترابى، زندگى سياسى امام باقر علیه السلام، صفحه 202.